ما را در ایستاگرام دنبال کنید

کاربران گرامی صفحه فعال .: نایبـــ بلاگــ :. را در اینستاگرام با بیش از 6000 نفر فالوور دنبال کنید.  

محتوای پیج نایب بلاگ در اینستاگرام: 

*تصاویر ناب و پوستر هایی زیبا از مقام معظم رهبری 

*مطالب جذاب و خوااندنی پیرامون مقام عظمی ولایت 

*خاطراتی از آیت الله سید علی خامنه ای 

 

برای مشاهده این پیج به لینک زیر مراجعه کنید 

 

www.instagram.com/khamenei_nayeb 

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

"اول دفتر به نام ایزد دانا          صانع و پروردگار حی توانا"

 

 

کسی فرموده بود: ما خدا را می پرستیم

ما بیشماریم

ما بت نمی پرستیم

ما بتی به نام خامنه ای را خواهیم شکست.

پاسخ دادیم:

خامنه ای بت نیست

تبری است که خدا دارد با آن بت شرق و غرب را می شکند.

خامنه ای خدا نیست.

ناخدای با خداست.

 
  **************************

دیگر فعالیت های .::نایبــ بلاگــ ::. در فضای مجازی:

 

ایمیل .::نایبــ بلاگــ ::. :

nayebblog@chmail.ir

 

صفحه ی اختصاصی .:: نایبــ بلاگــ ::. در اینستاگرام:

(با بیش از 6000 نفر فالوور)

www.instagram.com/khamenei_nayeb 

 

نوشته حسین قدیانی به مناسب نه دی 92

چهارشنبه اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی، همان اتوبوسی بود که پدرم را برد جبهه. پلاک اتوبوس «ایران 11» نبود. نه از آن قدیمی‌ها بود، نه از این لیزری‌ها. پلاک اتوبوس «AK-S022-91H» بود و پلاک پدرم در جبهه «BB-C068-0282H.» من با همین اتوبوس رفتم راهی سرزمین نور شدم و بوسه زدم بر خاک کرخه نور. امسال عید بازهم با همین اتوبوس می‌خواهم بروم جنوب. من هنوز هم سوار هوندا 125 پدرم می‌شوم. پدرم روی همین موتور، موتور ضدانقلاب را در همین خیابان‌های تهران پایین آورد. 200 کلاهک هسته‌ای اسرائیل، حریف هوندا 125 پدر من نشده‌ است! پدر من روی همین موتور به شهادت رسید ولی اجازه نداد که آبادان «عبادان» شود و خرمشهر «المحمره». زیر لاستیک هوندا 125 پدر من، هنوز هم دارد استخوان‌های آمریکا خرد می‌شود. امروز هم فتنه‌گران از صدای هوندا 125 «بابااکبر» بیشتر از هیبت ماشین‌های ضدشورش نیروی انتظامی می‌ترسند.

چهارشنبه اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی ضدگلوله نبود. لاستیکش عاج نداشت. تاج و تخت نداشت. شیشه‌هایش دودی نبود. دنده‌اش خوب جا نمی‌رفت. فرمانش هیدرولیک نبود. سقفش یکی ، دو تا سوراخ داشت.BMW نبود که سقف متحرک داشته باشد. راننده‌اش کت و شلواری نبود. پیراهن مشکی‌اش وصله داشت. کاپشنش را از «تاناکورا» خریده بود که قبلا «ادواردو آنیلی» آن را پوشیده بود. برلوسکنی کت و شلوار می‌پوشد. آنجلا مرکل کت‌دامن. سارکوزی یک وقت‌هایی لخت می‌گردد و من به کوری چشم «24‌France» اعتراف می‌کنم و افتخار می‌کنم که حکومت به ما ساندیس داد و من چون روزه بودم «نی»‌اش را نگه داشتم تا در روضه علی‌اصغر در آن بدمم؛ بشنو از نی. من نی‌ام را درون ساندیس نکردم. فرو کردم در چشم رئیس‌جمهور آمریکا و از حرمله انتقام گرفتم. ساندیس من آب سیب بود.

... دادم به رباب تا طفل 6‌ ماهه‌اش را سیراب کند. به کوری چشم ضدانقلاب، رئیس‌جمهور آمریکا با ما نیست. او با ما نیست؛ با سران فتنه است. با آن بی‌سواد که مردم گفتند عامل دست موساد. خانم کلینتون! ساندیس‌های جمهوری اسلامی الکل ندارد که 100 دلار آب بخورد. از شیر مادر حلال‌تر است. 150 تومان است که مش‌رجب 10 تایش را می‌فروشد هزار تومان. سران فتنه کوکاکولا می‌خورند که گازش اشک‌آور است و اشک کودکان فلسطینی را درمی‌آورد. نتانیاهو با سران فتنه است؛ فتحی شقاقی شهید با ما. علی عبدالله صالح با سران فتنه است. حسن نصرالله با ما. چشم اسرائیل کور! حکومت به ما تی‌تاب هم داد. من روزه‌ام را با همین تی‌تاب باز کردم. خاک بر سر شما که به جای گوشت «بزغاله گوساله»، گوشت خوک را می‌خورید. دانشمندان می‌گویند؛ گوشت خوک، آدم را خرفت می‌کند. بنازم انقلاب اسلامی را که با ساندیس و تی‌تاب و هوندا 125 و اتوبوس، دهن‌کجی کرده به تمام دنیای غرب. آمریکا حریف ساندیس ما نمی‌شود. برادر کوچک من، ساندیس خود را که خورد، آن را باد کرد و ترکاند جلوی عکس نتانیاهو و مردک 2 متری عقب رفت. من یک ساندیس جمهوری اسلامی را با کل دنیای آمریکا و اسرائیل عوض نمی‌کنم. من حتی اگر به عشق خوردن فلافل، بروم «حاج منصور» شرف دارد که به عشق بی‌بی‌سی سر از لندن درآورم. ساندیس جمهوری اسلامی شراباً طهوراست؛ آب زمزم است. آب زمزم ما ساندیس‌های جمهوری اسلامی‌ است، نه چشمه‌ای که اختیارش دست سعودی‌های شیعه‌کش است.

چهارشنبه، اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی، تلویزیون نداشت. نوار آهنگران گذاشته بود و من در خیابان انقلاب دیدم دختران وطنم وقتی پرچم انگلیس را آتش زدند، دودش رفت در چشم آقازاده معروف. من دختر بن‌لادن را در سفارت عربستان ندیدم ولی در چهارراه استانبول دیدم آقازاده‌ای را که فقیر نبود اما کاسه گدایی دراز کرده بود جلوی در سفارت روباه پیر. من ادعا نمی‌کنم رهبرم «سید خراسانی» است اما در دجال بودن شما شک ندارم و البته که ظهور نزدیک است. امروز صبح یکی به من SMS داد که سران فتنه دررفته‌اند. رفته‌اند شمال، ویلای «احسان‌الله خان»! با ماشین ضدگلوله که ترمزش «ای‌بی‌اس» دارد و همه چراغ قرمز‌های منتسب به خون شهدا را رد می‌کند! به میرزاکوچک‌خان زنگ زدم که حواست به وطن‌فروش‌ها باشد. میرزا گفت: دکتر حشمت، نبض شیخ را گرفته. چهارشنبه‌ای، مردم را که دیده، تبش بالا رفته. آن یکی هم ساندیس بدنش کم شده! به میرزا گفتم: این بار مواظب سرت باش. اینها در سر سودای وطن‌فروشی دارند. وطن‌فروش خواننده‌ای است که حنجره‌اش را پنجره‌ای کرده به سوی غرب. عالیجناب چهچه! «دود عود»‌ات بوی زغال سوخته می‌دهد برای این ملت. برای قوم طالوت حضرت داوود باید نغمه بخواند. هان ‌ای ابراهیم! تبر بردار. دیکتاتورهای مخملین از دموکراسی بت ساخته‌اند. علامت کوچک‌تر، بزرگ‌تر سرشان نمی‌شود. معلم کلاس اول من یاد داده بود که 24 از 13 بزرگ‌تر است و آرای باطله از رأی شیخ! معلم دینی من می‌گفت: 13 عدد نحسی نیست. نحس کسانی هستند که به اسم خط امام، رای مردم را دزدیدند. نحس کسی است که آشوبگر عاشورا را هوادار خود می‌داند. سال بعد اول ژانویه، دهم محرم است. محرم که بیاید، حتی عید ارمنی‌ها هم عزا می‌شود. آن وقت هواداران آقای نخست‌وزیر، سوت می‌زنند در روز عاشورا و به افتخار شمر که سر امام را برید، کف مرتب می‌زنند. ‌ای عیسی! بابانوئل سرش را در برف کرده و «مروه شربینی» را نمی‌بیند. امسال مجله تایم، بابانوئل را کرد مرد سال و نوبل را دادند به بابانوئل. حیف که عمر سعد، هزار و چهارصد سال زود به دنیا آمد و الا «یونیسف»، یک تقدیری هم از او کرده بود. اینجا هم،‌ کسانی بودند که عکسش را 6 ستونی کار کنند. ستون دین من نماز یزید نیست. آقازاده معاویه مست بود و «انالله و اناالیه راجعون» را نوشت «انا الله و انا علیه الراجعون»(!) ستون دین من، آن نمازی است که سیدالشهدا(ع) خواند در ظهر عاشورا و به‌ازای هر کلمه نماز یک تیر خورد و الا ابن‌ملجم هم زیاد نماز می‌خواند اما قبله‌اش ولایت نبود، قطام بود. در نماز ابی‌عبدالله خم ابروی یار در یاد آمد و در نماز ابن‌ملجم، کرشمه دختر اغیار!

چهارشنبه، اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی، راننده‌اش کمربند نبسته بود. جریمه شد 20 هزار تومان. 13 هزار تومانش البته به‌خاطر سیگار بود. «وینستون» می‌کشید. ریه‌اش آسیب می‌بیند ولی در عوض محصول آمریکایی را آتش می‌زند. چرا کسی آنهایی را که «بهمن» می‌کشند، جریمه نمی‌کند؟! مگر«22 بهمن» را که محصول امام بود آتش نزدند؟ من کاری با قوه‌قضائیه ندارم. دلم برای محافظان سران‌فتنه می‌سوزد که به جای حفاظت از انقلاب، مجبورند مراقب جان شیخ بی‌سواد باشند. سربسته بگویم: این سخت‌ترین کار دنیاست؛ شیعه علی بودن و محافظت از عثمان تا که این پیراهن دوباره شر نشود.

چهارشنبه، اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی، به راننده‌اش مرخصی داده بودند. به من هم مرخصی دادند. امتحان برادر کوچکم هم در مدرسه لغو شد. هان‌ای دشمن! از این پس قصه همین است. ساندیس نظام‌مان را می‌خوریم. از مرخصی‌اش استفاده می‌کنیم. سوار اتوبوس می‌شویم و در خیابان علیه شما شعار می‌دهیم و در برابرتان تمام‌قد می‌ایستیم. ما همه‌مان حکومتی هستیم. من مستأجر نیستم؛ خانه‌ام «بیت ‌رهبری» است. بیت رهبری خانه فقط «سید‌علی» نیست. کاشانه ما هم هست. ناشیانه حرف نزنید. ما به این آشیانه ساده و صمیمی افتخار می‌کنیم. تا وقتی حاکم، «علی» است، راهپیمایی‌های ما همه حکومتی است.

چهارشنبه، اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی، راننده‌اش می‌گفت؛ 22 بهمن، نوشابه و ساندویچ هم می‌دهند. ما 22 بهمن هم می‌آییم. برای چنین ملتی که جانش برکف است، جان باید داد. جمهوری اسلامی به مردمش می‌رسد؛ حرفی هست؟! ما با رهبرمان آنقدر «نداریم» که هر وقت اراده کنیم، چفیه‌اش را می‌گیریم؛ حرفی هست؟! آنقدر دوستش داریم که با یک اشاره‌اش نشانی خیابان انقلاب را می‌گیریم و می‌آییم، ساندیس هم می‌خوریم؛ حرفی هست؟! سران غرب به فکر مردمان خود باشند که اول سال نو از سرما یخ نزنند. ما اینجا رابطه‌مان با رهبرمان گرمِ گرم است. خاک بر سرت سارکوزی! به ما چه که مردم فرانسه می‌خواهند، سر به تن تو نباشد؟! نظام ما با ساندیس و نی و تی‌تاب و هوندا 125 همه حیثیت همه ابرقدرت‌های دیگر + «1+5» را به بازی گرفته. ما تا ساندیس داریم بمب هسته‌ای می‌خواهیم چه کار؟ حالا آقای اوباما دیدی که ما چرا انرژی هسته‌ای را برای مصارف صلح‌آمیز می‌خواهیم؟! شما هر وقت نی ساندیس نظام ما را حریف شدید، آن زمان حرفی نیست؛ ما هم می‌رویم سراغ نیزه.

راستی! یادم رفت بگویم؛ برای این دل‌نوشت که تقدیمش می‌کنم به مولایم خامنه‌ای، 2 تا ساندیس گرفتم، یک تی‌تاب، حرفی هست؟!

خاطراتی از مقام معظم رهبری

حساسیت دقیق نسبت به بیت المال 
در زمان ریاست جمهوری، حضرت آیت الله خامنه ای یک چک پنجاه هزار تومانی برای نخست وزیر وقت - مهندس میرحسین موسوی - ارسال می نمایند و می فرمایند: حداکثر پولی که ممکن است از بیت المال در هزینه های شخصی بنده جابجا شده باشد، کمتر از این است، ولی شما این مبلغ را به حساب خزانه دولت واریز کنید تا من مدیون بیت المال نباشم. 
مهندس حمید میرزاده (تهران) 
جدیت و تلاش در جوانی 
در دوران جوانی (هجده سالگی) زمانی که خدمت پدر بزرگوار مقام معظم رهبری حضرت آیت الله سید جواد خامنه ای می رسیدم، از من موقعیت درسی ام را سؤال می کرد و سپس مکررا تاکید می کرد: که آقا سید حسین، خوب درست را بخوان و مثال می زد و می فرمود: ببین! آقا سید علی به زودی به مقام اجتهاد می رسد. از چیزهایی که به یاد دارم این است که مرحوم آقا سید هاشم میردامادی - پدربزرگ مادری مقام معظم رهبری - و مرحوم پدر مقام معظم رهبری عنایت خاصی به آقا داشتند و بارها شنیدم که می فرمودند: علی آقا آینده خوبی دارد; چرا که خیلی کنجکاو و پی گیر درس است، به استاد زیاد اشکال می کند و به مباحثه کردن علاقه دارد. تکیه کلام پدر مقام معظم رهبری این بود که (به زبان ترکی) می فرمود: علی پسرم! علی پسرم! 
آقای سید حسین میردامادی (دایی مقام معظم رهبری - مشهد) 
توجه خاص به نوجوانان 
در دیداری که مقام معظم رهبری با مردم قم داشتند، ایشان به منزل حضرت آیت الله مصباح یزدی نیز تشریف بردند. پس از دیدار و احوال پرسی، مقام معظم رهبری به حضرت آیت الله مصباح فرمودند: من سخنرانیهای شما را که در کتاب «آذرخشی دیگر از آسمان کربلا» جمع آوری شده بود، مطالعه کردم. مباحث آن خیلی عالی بود. این مباحث عالمانه را که از عهده کمتر کسی بر می آید، ادامه دهید. این جلسه خیلی خودمانی بود. نوه های حضرت آیت الله مصباح در کنار آقا نشستند و آقا با ملایمت و مهربانی با آنها صحبت فرمودند و حتی محافظان خواستند مانع شوند، آقا فرمودند: مانع نشوید. 
بچه ها یکی یکی از آقا امضا می گرفتند و ایشان با حوصله، تمام دفاتر بچه ها را امضا می کردند و گاهی مطالبی نیز برای آنها می نوشتند. یکی از بچه ها یک ورق کاغذی را آورد و به آقا گفت: آقا کاغذ مرا هم امضا کن. آقا فرمودند: دفتر اصلی ات را بیاور، چون این کاغذ احتمال دارد پاره شود و از بین برود. 
حجة الاسلام والمسلمین مجتبی مصباح (عضو هیئت علمی مؤسسه امام خمینی رحمة الله علیه قم) 
تکریم قاریان نوجوان 
در جلسه ای که اکثر قاریان مشهور قرآن حضور داشتند، حضرت آیت الله خامنه ای دستور دادند نوجوانان قرآن بخوانند و صدایشان را نیز ضبط کنند. بچه ها یکی پس از دیگری قرآن خواندند. آقای منصوری نیز در آن جلسه سوره حمد را با صدای عبدالباسط و با یک نفس قرائت کرد. آقا ایشان را خیلی تشویق کردند و به رسم یادبود یک سکه بهار آزادی به آقای منصوری هدیه دادند. 
سپس آقا فرمودند: بزرگترها نیز قرآن بخوانند. یکی از دوستان بلند شد و ضبط را مقابل قاری گذاشت، چون نوار تمام شده بود ایشان نوار را برگرداند تا قرائت آنان را روی قرائت قاریان نوجوان ضبط کند، آقا سریع تذکر دادند و ایشان را از این کار بازداشتند. آن شخص عرض کرد: آقا این نوجوانان که قاری نیستند، اگر قرار است قرائت فردی ضبط شود باید از استادان این رشته باشد. آقا فرمودند: آن نوار را نزد من بیاورید. سپس نوار را گرفتند و فرمودند: ما سالیان سال صدای بزرگترها را شنیده ایم، اما این نوجوانان را کمتر می بینیم، نوار اینها را داشته باشیم بهتر است. به این ترتیب آقا نگذاشتند صوت نوجوانان، پاک شود. از دیدن این صحنه نوجوانان خیلی تحت تاثیر قرار گرفتند. 
آقای سید مجتبی سادات فاطمی (مشهد) 
تقدیم هدایای ریاست جمهوری به موزه 
مقام معظم رهبری - در زمان ریاست جمهوری - سفرهای خارجی زیادی داشتند. در این سفرها هدایای زیادی به شخص ایشان می دادند. حتی در سفری که به یوگسلاوی داشتند، کلید طلایی کشور را به آقا دادند، ولی مقام معظم رهبری در هیچ یک از این هدایا تصرف نکردند و بعد از پایان دوره ریاست جمهوری، دستور فرمودند هدایا را در موزه نگه دارند و همه آنها را متعلق به کشور بدانند. 
حجة الاسلام و المسلمین ابوترابی (عضو هیئت علمی مؤسسه امام خمینی رحمة الله علیه قم) 
تسلیم در برابر وظیفه 
یکی دو ماه پس از انتخاب حضرت آیت الله خامنه ای به عنوان ولی امر مسلمین، بنده به دیدارشان رفته، عرض کردم: چطور شد که حضرتعالی به عنوان رهبر انقلاب انتخاب شدید؟! مقام معظم رهبری فرمودند: روزی که مجلس خبرگان درباره جانشین حضرت امام رحمه الله بحث می کرد، اصلا فکر نمی کردم که خبرگان چنین تصمیمی بگیرند. از نیمه اول اجلاس - صبح تا ظهر - این طور متوجه شدم که ممکن است نام بنده مطرح شود، لذا ظهر که به منزل آمدم، دو رکعت نماز خوانده، با حالت استغاثه و ناله و زاری، از خداوند درخواست کردم که این مسئولیت را روی دوش من قرار ندهد. من کمتر یاد دارم برای یک تقاضا; چنین استغاثه و تضرع به درگاه خداوند کرده باشم. با تمام وجود از خدا خواستم که این مسئولیت بر عهده من قرار نگیرد. 
عصر آن روز، مجلس خبرگان به خواست من اصلا توجه نکرد و کار با آن کیفیت انجام شد. گرچه از صمیم قلب داوطلب این کار نبودم، ولی وقتی این مسئولیت به لحاظ شرعی و قانونی بر دوش من قرار گرفت، تصمیم گرفتم با تمام وجود به این وظیفه عمل کنم. 
دکتر حداد عادل (نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی) 
تسلط بر تاریخ ائمه علیهم السلام 
تسلطی که مقام معظم رهبری به تاریخ ائمه دارند، بسیار دلنشین است. بنده سراغ ندارم کسی، این اندازه در زمینه تاریخ ائمه علیهم السلام مخصوصا ائمه ای مثل امام جواد، امام هادی، امام حسن عسکری علیهم السلام و به طور کلی ائمه بعد از امام رضا علیه السلام که متاسفانه کمتر به تاریخشان پرداخته شده است، کار کرده باشد. ایشان علیرغم اشتغالات فراوان به این مهم اهتمام دارند و باید اذعان داشت که در تجزیه و تحلیل تاریخ زندگانی این بزرگواران پیشتازند. در سخنرانیهایی که ایشان به مناسبتهایی دارند، تبحر و معرفت معظم له در مورد زندگی امیرالمؤمنین و سیره آن حضرت و تحلیلهای تاریخی در مورد ائمه صدر و هم چنین ائمه نزدیک به امام عصر علیه السلام به خوبی روشن و مشخص می شود. 
حجة الاسلام والمسلمین دکتر احمدی (تهران)

 

 

 

مومنان عیدتان مبارک

انشالله خورشید پشت ابر نیز به زودی زود رویت شود :)

MAAH_poster_.jpg (2400×1350)

خاطره ی دیدار جرج جرداق با مقام معظم رهبری

 در سفری که در سال ۱۹۹۷ به ایران آمدم، با امام خامنه‌ای دیدار کرده و گفت‌وگو کردیم. احساس کردم که بواقع، انسانی بزرگ است، چه، از ویژگی‌های انسان بزرگ تواضع است. ایشان به همان اندازه که بزرگ بود، متواضع هم بود.
وی افزود: در آن دیدار در مورد امام علی(ع) و انگیزه‌هایی صحبت کردیم که موجب شده بود در مورد امام علی(ع) کتاب بنویسم. ایشان کتابم را خوانده و بسیار پسندیده بود و من نیز به این خاطر از ایشان تشکر و به ایشان عرض کردم که بحق، نام شما باید امام باشد و ما از شاگردان شما هستیم.
جرداق درباره برداشت خود از شخصیت رهبر انقلاب گفت: ایشان یک انسان متفکر، فرهیخته، دانا، بزرگوار، وارسته و متواضع بود، همان گونه که شایسته یک رهبر است. در مورد ایشان باید بگویم که او پیرو امام خمینی(ره) است و امام خمینی(ره) هم پیرو امام علی(ع) بود. آیت‌الله خامنه‌ای، مردی بزرگ است و اگر این‌گونه نبود، به این مرتبه نمی‌رسید.
وی در پایان گفت: من می‌دانم هر کس بخواهد شخصیت ایشان را تعریف کند، او را شخصیتی در منتهای انسانیت و بر قله اخلاق و عدالت معرفی خواهد کرد. ایشان انسانی بزرگ است و ایران به خاطر وجود چنین شخصی باارزش است. من از همین جا آرزو می‌کنم که ایران در این زمان همان‌گونه که شایسته چنین مردی است، همراه با عدالت و اخلاق و همه خوبی‌ها باشد. به صورت کلی می‌توانم بگویم که امام خمینی(ره) و امام خامنه‌ای بر راه و روش امام علی(ع) حرکت کرده‌اند.

پشت ناخدا بمان

زمان زمان نفاق و خیانت و پستی است
ولایت است غریب و غریبی اش پیداست

تصویر شما را شهدا بوسیدند

رهبرم

سی و شش سال، جهان منقلب از آمدن شاگرد است...وای بر حال عدو، گر برسد استادش! اللهم عجل لولیک الفـــــرج...

 

عشق یعنی رهبرم سید علی

معنای واقعی جذب حداکثری
.
انگونه باش که همه دوستت داشته باشند
.
عشق یعنی...ســیــد علی❤

باز محرم

این خبر با برسانید به کنعانی ها

بوی پیراهن خونین کسی می آید....

 

پ.ن:به پیج اینستاگرام ما سر بزنید

باز محرم

این خبر با برسانید به کنعانی ها

بوی پیراهن خونین کسی می آید....

 

پ.ن:به پیج اینستاگرام ما سر بزنید

تو چای می نوشی قند در دل من آب می شود

 

تو چای می نوشی و قند دلم آب می شود

شکر لبم لب بگشا،دلم ناب می شود

سجاده ی حضرت ماه

 

هر طرف رو میکنم محرابی از آبروی توست

رو بگردانی نماز خلق باطل می شود

 

چای نوشیدن رهبر انقلاب

عزت الله ضرغامی در یک پست اینستاگرامی ساده.....

به نقل از "ندای یک بسیجی": عزت الله ضرغامی در یک پست اینستاگرامی ساده زیستی مقام معظم رهبری را اینگونه تشریح کرد: ایشان در همه ی جلسات رسمی و غیر رسمی فقط با چای از میهمانان پذیرایی می کردند.در کنار قندان بشقاب کوچکی است که معمولا چند شیرینی نارگیلی در آن قرار دارد برای کسانی که قند نمی خورند.

 
وی در ادامه نوشت:هیچگاه میوه و یا بطری آبی روی میز ندیده ام.پارچ آب با لیوان!فقط !اما چای خوردن خدمت آقا لذت دارد.ایشان وسط جلسه با صدای تقریبا بلند می فرمایند:آقا چای بیاورید.
 
انتظار کشیدن برای یک چای داغ خودش صفایی دارد.نمی گذارند چای سرد شود و از دهن بیفتد؛تقریبا زودتر از بقیه میل می کنند.
 
دولت هشتم,خدمت آقا جلسه داشت آقا فرمودند:چای بیاورید..چند دقیقه گذشت چای نیامد!
 
آقا دوباره فرمودند:این چای چه شد؟
 
خانم شجاعی,معاون رئیس جمهور تیکه انداخت: آقا داره دم میکشه!
 
آقا هم بدون اینکه به ایشان نگاه کنند فرمودند:بله این در تخصص خانم هاست.
 
 
قدیم ترها چای خوردن حال بهتری داشت.قل قل سماور,ریختن چای در نعلبکی,خیس کردن قند در چای,فوت کردن و لب سوز خوردن...حق چای را ادا می کرد.

درد دارد...

درد دارد
زندگی در عصری که شعار مردمانش "ما اهل کوفه نیستیم" باشد
امــــا
طلحه و زبیرها در وسط میدان عربده کشی کنند
و علی همچنان تنها بماند...

شهادت مادرم افسانه نیست...

 

الا اي چاه يارم را گرفتند/ گلم باغم بهارم را گرفتند

ميان كوچه ها با ضرب سيلي/ همه دار و ندارم را گرفتند

بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض سلام،خدمت تمامی دوستان و همراهان .:نایب بلاگ:.

مستحضريد که متاسفانه فعالیت نایب بلاگ در چند ماه اخیر کاهش یافته.امیدوارم پوزش ما را بپذیرد(اگرچه ما نظرات شما را همچنان دنبال میکنیم )و ادامه فعالیت های این وبلاگ را در صفحه نایب بلاگ در اینستاگرام دنبال کنید.انشالله فعالیت های نایب بلاگ پس از مدتی دوباره از سر گرفته می شود.

منتظر حضور و همراهی شما در شبکه اجتماعی  

اینستاگرام هستیم.

 

آهسته گویمت نشنود رباب...از عمر اصغرش فقط یک ماه مانده است...

الحمدلله

صد هزار مرتبه شکر...

آقای من،دیدن قامتت رعنایت و گام های استوارت چقدر امیدبخش است...

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/27478/B/13930620_0327478.jpg

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/27478/B/13930620_0127478.jpg

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/27478/B/13930620_0227478.jpg

 

با حجاب با خدا عشق بازی کنید

حاج آقا پناهیان مے فرمودند :

آقایان لباس مےپوشند ، از این لباس‌شان ثواب نمےبرند

فقط بنده طلبـﮧ و شما خانم هاے باحجاب از لباس‌مان ثواب مےبریم

چون من دارم یک لباس معنوے مےپوشم

شما داری یک لباس معنوے مےپوشی

【حجاب یک لباس معنوی است】

آن وقت شما داری بیشتر ثواب مےبری یا من ؟

واجب اجرش بیشتر است یا مستحب ؟

واجب ، پس شما داری بیشتر ثواب مےبری.

چون تا آن وقتی که لباس را مےپوشی نور می‌آید در وجودت

این را باید لمس کنے بتوانے منتقل کنے به دیگران

شهادت یک لباس تک سایز است

صادق به آقامرتضے گفت:

باب شهادت هم دیگر بسته شد

جنگ تمام شده بود

ولی آوینــے جواب داد:

این‌طور نیست،

 

【【 شهـــادت یک لباس تک سایز است 】】

 


هر وقت و هر زمان اندازه‌ات را به لبــاس شهادت رساندے

هر جا كه باشی با شهـــادت از دنیــــــا میروے

صادق گنجے را چندماه بعد وهابیون توے لاهور تـرور كردند

رایزن فرهنگے ایران بود

یک سال بعد هم آقامرتضے رفت

خودشان را اندازه ی لباس شهــادت كرده بودند !

رهبرم اخم کند

رهبرم اخم کند

قایقی خواهم ساخت

خواهم انداخت به دریای دل اربابم

قایق از خشم پر است

و دل از نفرت تکفیری ها

قصه ی فهمیده باز تکرار کنم؟

نه دگر این بار دعوا به سر سربند نیست

همه سر بند ها نام یا فاطمه است.

نشود تکرار باز عاشورا

خیمه ها اینبار جایش امن است

علم عباس هم، دست نیکوی گل سر سبد فاظمه است

رهبرم خامنه ایست

رهبرم سید و اولاد علی ست

رهبرم اخم کند

به خدا مادرتان داغ شما میبیند

حاج همت رفته،کاظمی دیگر نیست

پدر موشک ایران هم رفت

لیک از عالم غیب باز با ما هستند

حاج قاسم هم هست.

همه ی ما هستیم

کور خواندید اگر باز هم فکر کنید

که علی تنها است

نامه های بیعت مسلم ، همه ایرانی است

همه با خون خود امضا کردیم

خاک پای نوکر اربابیم...

باز دنیا انگار تشنه ی خون شده است

هوس رویش لاله کرده،دور تا دور ضریح عباس

خون شیعه ز گرفتاری تن خسته شده

وقت آنست که آزاد شود از رگ ها

رهبرم،اخم نکن ای به فدای جدت

به خدا اذن دهی

شیعه با خون خودش می شورد

همه ی لشکر کفر،همه ی لشکر کفر

یا خیر حبیب و محبوب

گاهی یک نگاه حرام

شهادت را برای کسی که لیاقت شهادت دارد سال ها عقب می اندازد

چه برسد به کسی که هنوز لیاقتش را برای شهید شدن نشان نداده...

داستان بلنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

✿داستانـے بلند براے چند ڪلمـﮧ✿



دست راست

پاے چپ

جمجمـﮧ ے خرد شده

پوتیـטּ

ڪلاشینڪف

...



✖ایـטּ بخشے از یڪ دستور نظامے نیست،

✖ایـטּ یڪ صحنـﮧ تصادف نیست،

✖ایـטּ ها پاسخ هاے جدول ڪلمات نیستند،

✖ایـטּ حتے یڪ داستاטּ ڪوتاه هم نیست،


✔ایـטּ یڪ داستاטּ بلند است ڪﮧ روے میـטּ رفتـﮧ است

و از سربازهایش همیـטּ ها روے زمیـטּ مانده:


♥دست راست، پاے چپ، جمجمـﮧ ے خرد شده،.. .

تلنگر

صدا ها و فریاد ها بلند بود از کوفه

صل علی محمد...

روح منی...

وای اگر حکم جهادم دهی...

حسین اگر لب تر کند جان را فدایش می کنیم...

مرگ بر ضد ولایت علی...

اما

نتیجه ی همه شعار ها و تکبیر ها گودی قتلگاه شد

این تشییع به درد شیعه نمی خورد

اگر در دنیاى اسلام مذاهب اسلامى گریبان یکدیگر را بگیرند و کشمکش با همدیگر را شروع کنند، رژیم غاصب صهیونیست نفس راحتى خواهد کشید.

این را خوب فهمیدند، درست فهمیدند؛ لذا از یک طرف گروه‌هاى تکفیرى را به راه مى‌اندازند که نه فقط شیعه را تکفیر کنند، بلکه بسیارى از فِرق اهل سنّت را هم تکفیر کنند؛ از آن طرف هم یک عدّه مزدور را به راه بیندازند که براى این آتش هیمه فراهم کنند، بنزین روى آتش بریزند؛ که مى‌بینید، میشنوید، یا خبر دارید. وسائل ارتباط جمعى و رسانه در اختیار اینها میگذارند؛ در کجا؟ در آمریکا! در کجا؟ در لندن! آن تشیّعى که از لندن و از آمریکا بخواهد براى دنیا پخش بشود، آن تشیّع به درد شیعه نمیخورد. رهبران دینى تشیّع و بخصوص بعد از پیروزى انقلاب اسلامى، امام بزرگوار و دیگران، این همه تأکید میکنند بر حفظ اتّحاد امّت اسلامى و برادرى مسلمانان با یکدیگر، آن‌وقت یک عدّه‌اى - کاسه‌ى داغ‌تر از آش - دنبال آتش‌افروزى، دنبال ایجاد درگیرى و اختلاف [هستند]. این همان چیزى است که دشمن میخواهد؛ این همان چیزى است که دشمنان دنیاى اسلام که نه شیعه‌اند، نه سنّى‌اند، نه این را دوست دارند، نه آن را دوست دارند، دنبالش هستند. اینها را باید بفهمیم، اینها را باید توجّه کنیم.

امام خامنه ای مد ظله العالی

ویدیو کلیپ مقایسه شبکه های ماهواره ای شیعی و شبکه های برون مرزی جمهوری اسلامی ایران را از اینجا دریافت کنید.

کلیپ شیعه های تقلبی(به هیچ وجه از دست ندهید)

 

جنگ نرم هم گلزار شهدا می خواهد،به امید شهادتت رزمنده

در این جنگــــــ نرم ....

میدان تو ، فضای سایبری است ....

سنگرت اندیشه و فرهنگ توست ....

و دستانت که دکمه های کیبورد را لمس میکند،... دشمنت تیر باران می شود ...!

در این میدان فرقی نمی کند که "خانم" باشیم یا "آقا"....

مهم این است که بدانیم در این جنگ همه باید "رزمنــــــده" باشیم ....

به امید شهادتتـــــــ افسر جنگ نرم ....

 

حتی اگر...


 باز هم دم از عشق تو می زنیم حتی اگر نفسمان را پلمپ کنند.

مادر مصطفا

مادر شهید مصطفی احمدی روشن گریه نمی كرد . همه فكر می كردند از شوك باشد . دكتر ها به همسرش می گفتند : «كاری كند كه به خاطر پسر گریه كند .» چند بار به بهانه روضه ی سید الشهدا و گریزهایی كه مداح به مصیبت مادر می زد ، همه گفتند كار تمام شد ، بغضش تركید . اما مادر مصطفی یك هفته بود كه گریه نمی كرد ، باز هم نكرد . معمایی شده بود برای خودش .
مادر مصطفی در تشییع هم كه برای مردم صحبت كرد همه گریه كردند . زار زدند . از ته دل سوختند ، اما خودش گریه نكرد . بر خلاف مادرهای دیگر شهید . و همین بود تا وقتی كه رهبری خواستند خدا حافظی كنند . مادر مصطفا به نجوا و با بغضی كه صدا را خشدار می كند گفت : آقا من تا امروز برای اینكه دشمن از اشك من شاد نشود، گریه نكردم . حالا هم كه...
رهبری فرمودند: چرا؟! نخیر؛ گریه كنید ! دشمن غلط می كند. و مادر خیالش كه راحت شد، اذن را كه گرفت، بند سد اشك شكست.

 

http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/18638/B/13901029_0418638.jpg

پ.ن:مدام داغ جوان دیده ایم و در تشییع ندیده است کسی اشک سوگواری ما...نمانده جای شکایت که در پی هر زخم بلند تر شده طومار بردباری ما